سلام بر حافظ
حافظ ترا سلام به هر دم هزارها
ای جاودانه پیکرۀ روزگارها
وی سینه های پاک، مدامت مزارها
ای خوب هر زمان و دیارها
وی برترین نمونۀ آموزگارها
از ما ترا درود به هر دم هزارها
ای عارف تجلّی ذات و لسان غیب
آیات منزلات تو عاری ز نقص و عیب
ناکردۀ هیچ کس به کلام تو شک و ریب
نز امت « مسیح» نه «موسی» و نی« شعیب»
یک پیرهن تنیده ز صد رنگ تارها
ای مهربان طبیب همه عقده دارها
دل هرکجا به سینۀ انسان اسیر تو
ناهید و زهره رقص کنان از صفیر تو
شاه و گدا کشند لوا و صریر تو
ای عارفی که مام زاده نظیر تو
ای آشنای راز دل پرده دارها
ز آغاز کار واقف پایان کارها
مام هنر نزاده قرینت هنروری
پیر ادب ادیب اریت و سخنوری
بر شاعران سر است هر آنکو تو سروری
بر گردن عروس ادب زیب و زیوری
ای زنده در خریطۀ پیرار و پارها
کامل عیار سکه به کیل و عیارها
ای آشتی دهندۀ از خود رمیده ها
از شاخ آرزو بر شیرین نه چیده ها
قامت ز بار شرم و حقارت خمیده ها
پر مهر همچو مام به مادر ندیده ها
ای آفتاب طالع اختر شمارها
شمع رواق شب زنده دارها
آموزگار مکتب مهر و محبتی
معمار کاخ نصفت و عشق و مودتی
بنیان کن بنای نفاق و عداوتی
چاوش کاروان صفا و فتوتی
داغ فراق دیده پی وصل یارها
استاد جاودانگی بی مزارها
ای درس صلح داده به تیمور لنگ ها
بی رنگ کرده جادوی صباغ رنگ ها
دل در تلاطم و طپش از جور و جنگ ها
دامان کشان گذشته ز دریای ننگ ها
این ناسخ فسون سیاست مدارها
عالم به جهل و غفلت قانون گذارها
از بلخ آمدم که بروبم سرای تو
صد جان عاریت به فشانم به پای تو
کهل بصر غبار ره سرمه سای تو
مطرود عشقم ار که بجویم سوای تو
ای پشت و پا زده به همه اعتبارها
همچون صبا گشاد همه عقده دارها
زان در سرای سینه و دل ها روان تست
در بند بند هر نی و نائی نوای تست
بر دیدگان عاشق و معشوق پای تست
روشن جهان ذوق و هنر از صفای تست
محبوب هر زمان و مکان و دیارها
دل پای لاله سوخته با داغدارها
جاروکش سرای محبت ندیده ها
بی مادران سر به گریبان کشیده ها
عشاق دل ز جور رقیبان تپیده ها
جان زیر بار شرم و حقارت لهیده ها
ز اشک یتیم شسته رخ شهریارها
ای ترجمان شوکت سرها به دارها
ای ساربان قافله ناامیدها
پیک خجسته فال به لب خوش نویدها
خوی وخصال وخلق تو چون صبح عیدها
بر سر هوای خدمت و بر کف کلیدها
ای عاشق گشاد فروبسته کارها
وی در خزان خاطر غمگین بهارها
|