• رنج باغبــان
  • جدل در ملکوت
  • دهقــــان نـــامه
  • گــــدا نــــامه
  • حماسه ظلمت شکن
  • حمــاسه خاوران
  • حماسـه هیزم شکن
  • لالــه های قافلانکوه
  • امیـــر کبیـــر
  • خـــادم نـــادم
  • چنین گفت بودا
  • آلبرت شوایتزر
  • کلیات بسیج خلخالی

در باب حماسه هیزم شکن

بسیج خلخالی خالق اثر معروف حماسه هیزم شکن است

در سال 1345 این کتاب به عنوان نامزد جایزه ادبی نوبل معرفی می گردد به دلیل اینکه کتاب به زبان فارسی نوشته شده بود در کمیته نوبل مورد بررسی قرار نگرفت ولی دانشگاه تهران که یک مرجع مهم علمی بود این اثر را مستحق دریافت این جایزه دانسته است.

 

استاد عبدالله باقری (فرزانه ‏پور) متولد 1292 در تهران است و یکی از اساتید بنام هنر تذهیب ایران زمین است که تذهیب اثر معروف حماسه هیزم شکن از شاهکارهای او محسوب میشود .

 

استاد محمد تجویدى متولد سال ۱۳۰۳ در تهران، فرزند محمدهادى تجویدى، استاد نقاشى هنرهاى زیبا و از شاگردان کمال ‏الملک نقاش بزرگ قاجار بود.

محمد تجویدى حدود صد و بیست جلد کتاب از دیوان‏ هاى شعراى ایران همچون سعدى، حافظ، بابا طاهر عریان، فردوسى و دیگران را به تصویر کشیده است.

تجویدى تصاویر کتاب حماسه ‏ى هیزم ‏شکن اثر بسیج خلخالى را بهترین اثر خود مى ‏انگارد.

حاضرین در سایت

ما 2 مهمان آنلاین داریم
وزیر مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل
مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل
سه شنبه, 13 تیر 1391 ساعت 21:05

وزیر


دبیر خردمند میهن‌پرست

به کار دبیری بسی چیره‌دست

که در قریه او بود آموزگار

وطن خواه و دانشور و هوشیار

پس از یاد یزدان حیّ ودود

چنین کرد آغاز گفت و شنود

مرا گر که باشد مجال سخن

به تأیید حضّار در انجمن

بر آنم که بحث از وزارت کنیم

بدین شغل معظم اشارت کنیم

به فتوای بوذرجمهر حکیم

خداوند تقوا و عقل سلیم

حکیم دل آگاه ایران نژاد

درخشان ضمیر و فروزان نهاد

سرشته ز ایمان رگ و ریشه‌اش

چو خورشید تابنده اندیشه‌اش

که گر کار می‌گشت بر رای او

بر اندیشۀ میهن آرای او

مصون بود مُلک از گزند عدو

نمی‌کرد تازی ز خون‌ها وضو

مدائن نمی‌شد کمینگاه بوم

پر از خیره رائی و کردار شوم

اگر که به تدبیر و رای حکیم

همی گشت پُر آن شکاف عظیم

شکاف عمیقی چنان دره‌ها

فرو قعر آن بی‌زبان برّه‌ها

شکاف میان غنی و فقیر

وضیع و شریف و امیر و اسیر

گروهی تهی‌دست محکوم زور

تنی چند فرمانده پر غرور

زر اندوز و طرّار زالو شعار

برآورده از جان مردم دمار

مکیده هر آن خون به رَگهاستی

مر امروز را گو، نه فرداستی

* * *

خرد پیشه دستور نوشین روان

که چون او نه پرورده مام زمان

چنین داد تعلیم استاد پیر

ز رفتار و کردار شخص وزیر

کسی کز میان همه مردمان

گزینند بر خدمت دودمان

که تا خدمت خلق میهن کنند

خدا اندرین ره سر و تن کنند

* * *

وزارت بسان طبابت بود

پزشک اَر بری از حذاقت بُود

نباشد اگر پاک ذات و امین

بدل نور ایمان و انصاف و دین

نباشد اگر راد و پرهیزگار

دل آکنده از خوف پروردگار

طبابت به قصد تجارت کند

که تا بهر خود صد عمارت کند

نهد چون تله دانش خویش را

کُند صید هم گرگ و هم میش را

کند علم دکّان سودا گری

ز وجدان و ایمان و یزدان بری

همه خدمت شهوت تن کند

اطاعت به ابلیس ریمن کند

پزشکی چنین عاری از عقل و هوش

تبه کار و شیّاد و وجدان فروش

به کشتن دهد جانِ بیمار را

نه جان یکی بل که بسیار را

وزیران پزشکان یک کشورند

بر ابناء میهن از آن برترند

که تقوا و ایمانشان برتر است

خرد حکمران و شرف رهبر است

منّزه ز هر خبث و کین و عناد

ملک سیرت و پاک و نیکو نهاد

بصیر و خبیر و علیم و حکیم

خداوند کردار و خُلق عظیم

نیالوده دامان و دست و روان

نگهداشته دل ز بَد در امان

چنین دانشی مرد پاکیزه خوی

چنان مظهر عفّت و آبروی

چنین پاک دانای میهن‌پرست

چو بر پشت جنگ وزارت نشست

تباهی نخیزد ز کردار او

چو بیگانه آید به دیدار او

چو کوهی به ایمان بدو رو کند

سیاست اگر رو به صد سو کند

چو پرگار گردد فرا سوی او

به محراب دو طاق ابروی او

چو خُلقش عظیم است و عزمش متین

همانند کوهی حصین و رزین

جهان سیاست بدو خم شود

گر آهنگ‌ها زیر یا بم شود

نه باجی دهد نی ستاند خراج

نه ناموس میهن کشد بر حراج

* * *

وزیر نیالوده بر لوث ننگ

کند بر تبه کارها عرصه تنگ

بدرّد تهِ کیسۀ رشوه را

بّبُرد رگ و ریشۀ عشوه را

نبخشد مواجب به بی‌کاره‌ها

ز جیب قبا ژنده بی‌چاره‌ها

وزیر خردمند پاک و امین

نهد سنگ خود بر ترازوی دین

هر آنکو نهادش هشیوارتر

بدین کار مُعظم سزاوارتر

هر آن بهره‌اش از خرد بیشتر

به احراز آن گام او پیشتر

هر آنگو فزون عقل و تقو‌ای او

چنین خلعت ارزان به بالای او

* * *

وزیری که او را هدف خدمت است

فداکاری از بهر این ملّت است

بخدمت وزیری که سربازوار

کند بر وطن جان شیرین نثار

امین و بشر خواه و یزدان پرست

ز صهبای منصب نگردیده مست

به پندار و گفتار و کردار پاک

چو خورشید اندیشه‌اش تابناک

دل و دامنش عاری از وسوسه

خداخوترین فارغ از مدرسه

زنش مظهر عفّت و آبرو

ز هر دل هزاران تحیّت بر او

که او بهترین بانوی کشور است

به خدمتگذار وطن همسر است

* * *

وزیر ار که ایمان و تقوا نداشت

چو دزدی است کز شحنه پروا نداشت

چو گرگی است رفته به جلد شبان

که برّد ز پروار میشان امان

هر آن گنج و گوهر به چنگ آورد

هر از چند سر از فرنگ آورد

همه هرچه دزدیده از کشورش

کند زیب سیمین بدن دلبرش

به خود تا که دلدار مایل کند

به گردنش لوء لوء حمایل کند

به سالی هر آن برده از میهنش

به آنی کند زیب زیبا تنش

به سیمین عذاران تفاخر کند

بَرِ خلق میهن تظاهر کند

که من خوش ادا بانوی کشورم

بهین جامه‌ها کرده‌اندر برم

* * *

وزارت مقامی است بس ارجمند

نه کالای در معرض چون و چند

وزارت از آنِ خرد پیشه‌هاست

هشیوار و آزاد اندیشه‌هاست

مقامی است افتد اگر دست پاک

برآرد بسی گنج و گوهر ز خاک

وطن را غنی سازد و پُرتوان

که روزی رساند به خلق جهان

* * *

مقامی است افتد اگر دست دزد

نخواهد ز خدمت مگر دستمزد

امور وطن بر تباهی کشد

دمار از تنِ مرغ و ماهی کشد

وزیری که در ورطۀ زرق و برق

نگردد پی لذّت نفس غرق

فراموش سازد هر آن بود خود

نجوید ز گنج گهر سود خود

وزیری که تقوا بُوَد رهبرش

شرف پایگاه و خرد شهپرش

فدائی بیباک این مرز و بوم

گرفته دل از ینگه دنیا و روم

کمر بسته بر خدمت میهنش

چو گوئی به چوگان سر اندر تنش

خدا خصلت و راد و پرهیزگار

سپرده دل و جان به پروردگار

نمی‌ورزد الّا که بر خیر خلق

نبیند به مرآت دل غیر خلق

اگر دختران داشت در خانه‌اش

عزیزان و پوران به کاشانه‌اش

یکایک وطن‌خواه و پاکیزه‌خوی

همه مظهر پاکی و آبروی

چنین زبده ایرانی پاک دین

بُوَد فخر میهن به روی زمین

وگر بُود عیّاش و بی‌بند و بار

خرد باخته در بساط قمار

نه باکی ز وجدان نه بیم از عسس

شبان مست و روزان به کام هوس

چنین دودمان ننگ هر کشوری است

سزاوار هر ذلّت و کیفری است

وزیران فرزانۀ پاک ذات

نگیرد دمی دل ز وضع دهات

کند روستاها بهشت برین

ز ملّت بدیشان هزاران آفرین

وزیر خردمند بیدار دل

نباشد اگر بندۀ آب و گل

نباشد اگر آلت زرق و برق

به دریای خودخواهی و عُجب غرق

شب و روز خدمت به ملّت کند

وز آن رفع هر عیب و علّت کند

همه هست خود وقف ایران کند

نه جان برخی ناز خوبان کند

ورا باید از جان و دل مدح کرد

وگرنه سزد صد زبان قدح کرد

وزیر از هوس گر کند دل رها

نهد دل بر اندیشۀ روستا

که در خاک میهن پراکنده‌اند

ز سودای میهن دل آکنده‌اند

نگردد دمی فارغ از حالشان

که چون است احوال اطفالشان

اگر تن به تهران دل آنجاستی

که آنجا پر از ملّت ماستی

همه در تقلّای آبادی‌اش

به دفع غم، افزونی شادی‌اش

وزیر خردمند روشن روان

نگردد دمی غافل از دیهقان

* * *

که دهقان ستون تن کشور است

چو خون جاری اندر پی و پیکر است

* * *

فرو سر نیارد برِ این و آن

پی گندم و جو و یا قرص نان

وزیری که محتاج بیگانه شد

وطن بهر بومان چو ویرانه شد

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 29 آذر 1391 ساعت 03:14