• رنج باغبــان
  • جدل در ملکوت
  • دهقــــان نـــامه
  • گــــدا نــــامه
  • حماسه ظلمت شکن
  • حمــاسه خاوران
  • حماسـه هیزم شکن
  • لالــه های قافلانکوه
  • امیـــر کبیـــر
  • خـــادم نـــادم
  • چنین گفت بودا
  • آلبرت شوایتزر
  • کلیات بسیج خلخالی

در باب حماسه هیزم شکن

بسیج خلخالی خالق اثر معروف حماسه هیزم شکن است

در سال 1345 این کتاب به عنوان نامزد جایزه ادبی نوبل معرفی می گردد به دلیل اینکه کتاب به زبان فارسی نوشته شده بود در کمیته نوبل مورد بررسی قرار نگرفت ولی دانشگاه تهران که یک مرجع مهم علمی بود این اثر را مستحق دریافت این جایزه دانسته است.

 

استاد عبدالله باقری (فرزانه ‏پور) متولد 1292 در تهران است و یکی از اساتید بنام هنر تذهیب ایران زمین است که تذهیب اثر معروف حماسه هیزم شکن از شاهکارهای او محسوب میشود .

 

استاد محمد تجویدى متولد سال ۱۳۰۳ در تهران، فرزند محمدهادى تجویدى، استاد نقاشى هنرهاى زیبا و از شاگردان کمال ‏الملک نقاش بزرگ قاجار بود.

محمد تجویدى حدود صد و بیست جلد کتاب از دیوان‏ هاى شعراى ایران همچون سعدى، حافظ، بابا طاهر عریان، فردوسى و دیگران را به تصویر کشیده است.

تجویدى تصاویر کتاب حماسه ‏ى هیزم ‏شکن اثر بسیج خلخالى را بهترین اثر خود مى ‏انگارد.

حاضرین در سایت

ما 6 مهمان آنلاین داریم
خانه دهقان نامه کو انسان
کو انسان مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل
مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل
سه شنبه, 13 تیر 1391 ساعت 21:09

کو انسان


به یونان یکی پیر فرزانه بود

که در عشق انسان چو پروانه بود

شب و روز پویان چراغی بدست

همی گشت در بین بالا و پست

فراگرد هر فرد در متن جمع

همانند پروانه برگرد شمع

یکی گفت کای پیر آشفته مو

برای چه هستی تو درجستجو

کسی گم شده از عزیزان تو؟

شده موجب رنج و حرمان تو؟

به پاسخ چنین گفت فرزانه پیر

ز دیدار دیوان ز جان گشته سیر

که من جستجو بهر انسان کنم

اگر جویمش جان به قربان کنم

مرا گر که دیدار آن پیر بود

که انسان به زعم وی اکسیر بود

ورا بردمی در دل روستا

میان بهین بندگان خدا

هزارانش انسان نشان دادمی

ز حرمان هجران امان دادمی

ز دیدار انسان شدی بی‌نیاز

نمودی از آن جستجو احتراز

که دهقان آزاد یزدان پرست

به لوث گناهان نیالوده دست

همان پاک انسان مطلوب اوست

ز دیده نهان گشته محبوب اوست

بدو گفتمی کای کمان گشته قد

دل آزرده از دیدن دیو و دد

ز اولاد آدم بهین زادگان

مگر نیست دهقان پاکیزه جان

بهین بندۀ خالق دادگر

مهین خادم نسل نوع بشر

نپوید مگر راه صدق و صفا

نجوید مگر نقد مهر و وفا

دلش پاک چون طینت عاشقان

روانش به صافی دل عارفان

وجودی اصیل و نجیب و عفیف

فخیم و جلیل و رفیع و شریف

نه در قید ایذاء و آزار کس

نه بیزار از دید و دیدار کس

چو کوه دماوند ایمان او

نه یک مو تغیّر به میزان او

به جز راحت جان نوع بشر

ندارد مراد و مرامی دگر

دمی نیست غافل ز یزدان پاک

که بی‌یاد حق می‌شود دل هلاک

فری بر تو ای طفل آغوش رنج

به نیروی بازو فزاینده گنج

تو آن قرن‌ها گم شده گوهری

تو آن برترین بندۀ داوری

که پهنای عالم چنان خوان تست

بهرجا یکی خوان پر از نان تست

نه چون جنگیان خون انسان خورد

نه چون بنگیان گول شیطان خورد

شب و روز کوشد که نان آورد

به تن‌های خسته توان آورد

نه بر دودمان‌ها شرار افکند

نه بر سینه‌ها تیربار افکند

نه کید و نه تزویر در سینه‌اش

نه با کس عداوت و نه کینه‌اش

نه مثل سیاست‌گران دغل

زده چند پرونده زیر بغل

پر از نقشۀ قتل نسل و نقوش

چنان رهبر جیش روس و پروش

و یا رهبر ینگی دنیائیان

که می‌پرورد جان از قبض جان

شده عالِم از چند دانشکده

به سینه نشان‌های عالم زده

چه علمی همه علم،/// لیکن توختن

به خرمن درون شعله افروختن

به یک تیر صد سر بهم دوختن

به آنی بسی کودکان سوختن

چه آموخته درس خون ریختن

به فرق بشر خاک غم بیختن

چه آموخته حقّه بازی، کلک

پر افشاندن اندر فضای فلک

فرو ریختن بمب مرگ و بلا

به سرها، چه سرها، همه بی‌نوا

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 30 آذر 1391 ساعت 03:18