• رنج باغبــان
  • جدل در ملکوت
  • دهقــــان نـــامه
  • گــــدا نــــامه
  • حماسه ظلمت شکن
  • حمــاسه خاوران
  • حماسـه هیزم شکن
  • لالــه های قافلانکوه
  • امیـــر کبیـــر
  • خـــادم نـــادم
  • چنین گفت بودا
  • آلبرت شوایتزر
  • کلیات بسیج خلخالی

در باب حماسه هیزم شکن

بسیج خلخالی خالق اثر معروف حماسه هیزم شکن است

در سال 1345 این کتاب به عنوان نامزد جایزه ادبی نوبل معرفی می گردد به دلیل اینکه کتاب به زبان فارسی نوشته شده بود در کمیته نوبل مورد بررسی قرار نگرفت ولی دانشگاه تهران که یک مرجع مهم علمی بود این اثر را مستحق دریافت این جایزه دانسته است.

 

استاد عبدالله باقری (فرزانه ‏پور) متولد 1292 در تهران است و یکی از اساتید بنام هنر تذهیب ایران زمین است که تذهیب اثر معروف حماسه هیزم شکن از شاهکارهای او محسوب میشود .

 

استاد محمد تجویدى متولد سال ۱۳۰۳ در تهران، فرزند محمدهادى تجویدى، استاد نقاشى هنرهاى زیبا و از شاگردان کمال ‏الملک نقاش بزرگ قاجار بود.

محمد تجویدى حدود صد و بیست جلد کتاب از دیوان‏ هاى شعراى ایران همچون سعدى، حافظ، بابا طاهر عریان، فردوسى و دیگران را به تصویر کشیده است.

تجویدى تصاویر کتاب حماسه ‏ى هیزم ‏شکن اثر بسیج خلخالى را بهترین اثر خود مى ‏انگارد.

حاضرین در سایت

ما 11 مهمان آنلاین داریم
خانه دهقان نامه بربادها
بربادها مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل
مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل
چهارشنبه, 14 تیر 1391 ساعت 03:34

بر باد رفته ها

 

در آیینۀ چشم این ژنده پوش

ستم ها زند بانگ فریاد و جوش

که ای وزنه داران میزان داد

گر این است معیار و برهان داد

سر از شرم شاید که پنهان کنید

بر احوال خود دیده گریان کنید

درین زال آواره و در بدر

چه ها بینی ای مرد صاحب نظر!

در این جسم و جان سراپا مرض

چه ها بینی ای قاضی بی غرض!

پژوهشگرا، کن دمی خوض و غور

ز دیدار این مظهر جهل وجور

* * *

چو من بینم این جان رنجور را

هزاران چون او دیده بی نور را

دو زانوی لرزان و بی تاب را

فراموش سازم خور و خواب را

جهان پیش چشمان من تار شد

مجسّم در آن وضع دربار شد

* * *

الا مام آوارۀ بی پناه

به بیراهه افتاده گم کرده راه

ز بیداد ارباب یغما شده

برِ مرد و نامرد رسوا شده

مکیده چو زالو رمق از تنت

ربوده ز کف گندم و ارزنت

بتاراج برده جوانیت را

گل و گوهر زندگانیت را

ربوده ز دامانت گلنار را

خزان کرده گلهای گلزار را

* * *

الا لاشۀ سفرۀ کرکسان

دل و دیده ها بسته بر ناکسان

شکسته ستم فکّ و دندان تو

رسد بر فلک بانگ و افغان تو

نه سر بر تنت تا که سودا کنی

نه دل در برت تا که غوغا کنی

نه تاری که خامی به دام افکنی

نه شوری که اشکی به جام افکنی

لبان تفته، دل مرده تن ناتوان

چه دیدی جز از جان کنی زین جهان!

چه دیدی ایا طفل آغوش غم

ز شب زنده داریّ جمشید جم!

* * *

تو ای طفل آغوش مام وطن

همه زهر نوشیده جای لبن

من و مرغ شب با دمت همدمیم

که از درد پروردگان غمیم

* * *

ایا دفتر خاطرات کهن

ندیده به جز رنج و درد و محن

تو مرآتی از عبرت روزگار

به جا مانده ننگی ز پیرار و پار

به دروازه کوره راه امید

ز حسرت دو چشمانت گشته سپید!

* * *

ایا مظهر رنج و حرمان و درد

ستم از نهادت برآورده گرد!

گران پتک قانون شکسته سرت

ربوده گل آرزو از برت

تو ای پاره سنگ ترازوی داد

قضا را ز دیدار تو شرم باد

* * *

گدا پروری های درباریان

هزاران چو این مادر ناتوان

دهات وطن پر گدا کرده اند

بسی خانه ماتم سرا کرده اند

سرا پردۀ سر بر افلاکشان

فزون از شمر ملک و افلاکشان

سگ و گربۀ بیمه گردیده شان

کنیزان، غلامان ورزیده شان

شرابی که نوشند در جام زر

سر شک همی زال بی پا و سر!

* * *

میان دو ایرانی هم وطن

یکی مثل حوران باغ عدن!

یکی در ثریّا یکی در سرا

یکی غرق عیش و یکی بی نوا!

یکی داده سگهای خود را کباب

کبابی که خوابیده اندر شراب

یکی شام تا بام چون مرغ شب

زند شیون و ناله از سوز تب

یکی مست در قبّۀ زرنگار

ز ویسکی و ورموت وز خاویار

یکی بهر یک لقمه هر سو دوان

از این کو به آن کوی سگ دو زنان

یکی خم شده زیر بار ستم

یکی سر نهاده بپای صنم!

* * *

در اعماق این ورطۀ هولناک

بسا کشورا گشته غرق و هلاک

مزن دم بدان مردۀ بی کفن

که سر داد باید به راه وطن

مسطّح نگردد اگر این شکاف

عبث از سر وسرفرازی ملاف

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 04 دی 1391 ساعت 20:42