آب نامه
چنين گفت زرتشت مينو روان
پيامآور كيش آزادگان
جهان عرصۀ رزم خير و شر است
شر از اهرمن، خير از داور است
ايادی شر ضدّ آسايشاند
پی كيد و افساد و آلايشاند
پليدی و زشتی ز نادانی است
وز اهريمن و عارض ثانی است
* * *
چهار است بنياد پايندگی
به هر چار پاياست خود زندگی
يكی جاری چشمههای زلال
كه از جسم نالان زدايد ملال
هر آن سازد اين كيميا را تباه
روانش پليد است و دل پر گناه
* * *
كه يزدان نهادی ز پالودن است
وز اهريمنی خوی آلودن است
چو آلوده شد آب گردد پليد
ز يك جرعه زان پژمرد شنبليد
كه جان مايۀ زندگانی است آب!
مپندار هان رايگانی است آب!
* * *
لوئی پاستور آن مظهر فرّ و هنگ
نزاده چون او مام فاتح به جنگ
نه فاتح كه با تير و شمشير تيز
كند جان نوباوگان ريز ريز
همان فاتح داهی تيزبين
به چشمان خصمافكن و ريزيين
شناساند خصم و خفاگاه آن
صفآرائی جيش جانكاه آن
از آن دم كه آن كاشف پاكباز
ز دانش در رازها كرد باز
* * *
عيان گشت ،ماهيّت آبها
دليل مرضها، ز تالابها
كه آب ارچه بنياد پايندگی است
گر آلوده شد آفت زندگی است
* * *
چو آلوده آب اندرون تن شود!
چه سان كشوری پر ز دشمن شود!
فتد لرزه در كشور جسم و جان
نماند سلامت گريزد امان
هجوم آورد فوج ميكرب به خون
مدافع شود ناتوان و زبون
چو دشمن قوی گشت و تن ناتوان!
دگر از سلامت نماند نشان!
كند پايگاه بدن را تباه
شود جمله تسليم دشمن سپاه
* * *
بلي آب بنياد پايندگی است
چو آلوده شد آفت زندگی است
كه زرتشت فرمود و پاستور شناخت
بس آلوده آبی كه جانها گداخت
ستمها كه از آب نادان كند
چه سرها كه نابود و نالان كند
* * *
ز يك جوی آلوده صد خانوار
به بيماری و مرگ گردد دچار
* * *
چو آلوده شد آب با گرد و خاك
كند جان صدها نفر را هلاك
* * *
كثافت چو داخل شود در بدن
خلل افتد اندر دم و دم زدن
* * *
بلی آب سالم چنان كيمياست
ازو دان گر اين زندگانی به پاست!
* * *
هر آن سازد اين كيميا را تباه
كند روزگار بشر را سياه
* * *
هر آنجا كه بيمار و بيماری است
نكو بنگری گر ازين جاری است
* * *
نباتات را آب شاداب و پاك
كند شاد و سرزنده و تابناك
* * *
سياه اندرون باشد و بدسرشت
كند زآب آلوده سيراب كشت
* * *
مريزيد در آب لای و لجن
كز آن خصم جان زايد و رنج تن
مداريد كم حرمت آب را
همين پاك اكسير سیماب را
خود اين برترين نعمت كبرياست
كه هستی بدان استوار و بپاست
نخستين پی و پایۀ زندگی است
بشر را بدان بود و پايندگی است
حيات همه بسته بر هست اوست
كليد حيات جهان دست اوست
اگر سالم و پاك روشن شود
فزايندۀ قوّت تن شود
وگر تيره، آلوده بدبو شود
گزايندۀ هوش و نيرو شود
مبند آب آلوده بر كشتزار
كه شكّر برون نايد از زهر مار
نباشد اگر آب جو خوشگوار
زهر گلبنی زآن زند چند خار
از آب زلال و گوارا و پاك
همه نوشجان پرور آيد ز تاك
* * *
پژوهندۀ رمز و راز حيات
بود آگه از حسن آب قنات
* * *
چو نوشند جان را مصفّا كند
گره از بسی بند دل وا كند
رز از آب ناپاك شّر میدهد
ز فرزند كين بر پدر می دهد
طفيلی به خاك آيد از جوی آب
شود رستنی ز آن عليل و خراب
درون ميوههائی كه آسيبهاست
فسادی كه چون كرم در سيبهاست!
از آب است و ناپاك مجرای آن
كه برهستهها داده مأوای آن
* * *
هلا پور فرزانۀ نازنين
چون گنجينه انگار خاك زمين
در آن خوردنيها حراست شود
هر آن رزق و روزی حفاظت شود
هلا خاك و آب است ركن حيات
از آن دو حيات و وز آن دو ممات
* * *
اگر پاك و خالص روان پرورد
ور آلوده جان و توان نشكرد
خود آن مالك الملك ذات خدا
گهی باشد از بندگانش رضا
كه احسان او را حراست كنند
وز آلودگيها حفاظت كنند
|