• رنج باغبــان
  • جدل در ملکوت
  • دهقــــان نـــامه
  • گــــدا نــــامه
  • حماسه ظلمت شکن
  • حمــاسه خاوران
  • حماسـه هیزم شکن
  • لالــه های قافلانکوه
  • امیـــر کبیـــر
  • خـــادم نـــادم
  • چنین گفت بودا
  • آلبرت شوایتزر
  • کلیات بسیج خلخالی

در باب حماسه هیزم شکن

بسیج خلخالی خالق اثر معروف حماسه هیزم شکن است

در سال 1345 این کتاب به عنوان نامزد جایزه ادبی نوبل معرفی می گردد به دلیل اینکه کتاب به زبان فارسی نوشته شده بود در کمیته نوبل مورد بررسی قرار نگرفت ولی دانشگاه تهران که یک مرجع مهم علمی بود این اثر را مستحق دریافت این جایزه دانسته است.

 

استاد عبدالله باقری (فرزانه ‏پور) متولد 1292 در تهران است و یکی از اساتید بنام هنر تذهیب ایران زمین است که تذهیب اثر معروف حماسه هیزم شکن از شاهکارهای او محسوب میشود .

 

استاد محمد تجویدى متولد سال ۱۳۰۳ در تهران، فرزند محمدهادى تجویدى، استاد نقاشى هنرهاى زیبا و از شاگردان کمال ‏الملک نقاش بزرگ قاجار بود.

محمد تجویدى حدود صد و بیست جلد کتاب از دیوان‏ هاى شعراى ایران همچون سعدى، حافظ، بابا طاهر عریان، فردوسى و دیگران را به تصویر کشیده است.

تجویدى تصاویر کتاب حماسه ‏ى هیزم ‏شکن اثر بسیج خلخالى را بهترین اثر خود مى ‏انگارد.

حاضرین در سایت

ما 6 مهمان آنلاین داریم
خانه گدا نامه تفّأل پیر شه نامه خوان
تفّأل پیر شه نامه خوان مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل
مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل
پنجشنبه, 15 تیر 1391 ساعت 06:41

تفّأل پیر شه نامه خوان


شبی مرشد پیر شه نامه خوان

چنان نعره بر زد که پیر و جوان

فتادند در خلسه و التهاب

که تا پاسی از شب نکردند خواب

همان پیر شور و غرور آفرین

دل و دیده پر کرده از خشم و کین

چنان رعشه افتاد بر پیکرش

زمین چرخ زد از دوار سرش

فشار دمش رفت بر اوج ها

تو گوئی که طفلی است در موج ها

به چشمش زمین و زمان شد سیاه

چنان دان بدو تاخته صد سپاه

پس از چند ساعت شکنج و عذاب

پزشکانش تجویز کردند خواب

دهن کف نموده دو فکّش کلید

جبین خسته و روی چون گچ سفید

همان پیر بالندۀ  پر خروش

ببازار گندم نما جو فروش

چنان خفّت دل خسته در بسترش

که آنش نشد به دوار سرش

ورا منع کردند از هر غذا

خصوصاً ز پرخاش و جوش و جلا

که بیماریش ضعف اعصاب بود

علاجش در آرامش و خواب بود

پزشکان دانای بیمارسان

ورا منع کردند از قبض جان

که تکرار می کرد در داستان

ز شمشیر هر گرد و هر پهلوان

مجانین تاریخ در هر زمان

دریده بریده چو شیر ژیان

که آورده استاد در داستان

نیارد به لب ننگ های سلف

که کرده هزاران جوان را تلف

نگوید ز دیوانگان بزرگ

که درّند هو برّگان همچو گرگ

نگوید از آن صد هزاران جدال

که آورده استاد در هر مقال

ز افراسیاب و ز فغفور چین

گرفته چو دو ببر بر هم کمین

ز دارا و اسکندر آن دیو خو

که کردند از خون دل ها وضو

از اینگونه گفتار و کردارها

که تکرار می کرد او بارها

ز مرگ جوانان نادیده کام

ز دست اجل خورده لبریز جام

نگوید ازین سان سخن های پوچ

ز دیوانگی های ترک و بلوچ

زجان بازی پر دلان نترس

ز خرس و ز شیر ژیان خوانده درس

نگوید سخن ها ز تاراج ها

ز جان بازی اندر ره تاج ها

نه از گنج کاوس و پیروزیش

نه از خشم کاوس و خون ریزی اش

نه بندد دگر آنهمه برگ و ساز

به دیوانگی های گرگ و گراز

نه از باژ ایران به سلطان روم

نه زاری کبک و نه آوای بوم

دگر مرگ دارا نیارد به لب

از آغاز شب تا به هر نیمه شب

به بندد لب از گفت طاقت شکن

نه بیژن به چاه و نه از تهمتن

نه از دختر قیصر و زاری اش

نز ارجاسب و زآن پری یاری اش

نگوید سخن های کین آفرین

که کین میکند سرخ خاک زمین

که خون نیوشنده جوش آورد

هم اعصاب او در خروش آورد

که تکرار آن یاوه گفتارها

ز جنگ گرازان و کفتارها

زند پتک اعصاب نقّال را

همی گرم بازار غسّال را

نباید دگر لب گشاید ز کین

و گر نه کند مرگ خود را یقین

الهی مرا کاش روز ازل

ربودی ز دامان مادر اجل

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 03 بهمن 1391 ساعت 03:48