اصل چهار ترومن
این عشوه گرانی که درین اصل چهارند
هریک به مثال بت عیّار بهارند
هریک پی یک مشغله ای دست به کارند
هریک پی یک کرّه خری کرّه سوارند
بیمار دلارند از آن مصدر کارند
دانی به چه کارند؟
این دختر مو قرمز باریک میانه
دانید چه کاره است درین اصل بهانه
دانید جگربند چه شخصی است یا نه
"ایران" علاء منشی مخصوص شبانه
این ها همه شب تا به سحر بر سر کارند
دانی به چه کارند؟
آقای "علاء" مدّعی فضل و شرافت
این نیست ز بی غیرتی و ننگ و حماقت
دوشیزۀ زیبای بدین حسن و ملاحت
بیگانه و ناموس تو، ای وای چه طاقت
اشراف عجب مردم بی غیرت و عارند!
دانی به چه کارند؟
اینان که پدر، در پدر، از قوم عشیره
هستند همه اهل گناهان کبیره
هستند همه نشو و نما کرده ز جیره
یک چند نهادند سر سجده به لیره
اینک همگی عابد محراب دلارند
دانی به چه کارند؟
اشراف فقط عبد و پرستندۀ پولند
نی معتقد فرع و نه پابند اصولند
هرجا برسد پول همه اهل قبولند
هرجا نه رسد پول کلک باز و فضولند
گه نوکر "چمبرلن" وگه عبد تزارند
دانی به چه کارند؟
گر، پول به دست"تروتسکی" است از این اند
ور دست "لنین" است طرفدار "لنین"اند
گر قبله نما رو به چنان است، چنان اند
ور قطب نما رو به چنین است، چنین اند
اینها همه بر یک غم ویک درد دچارند،بیمار دلارند
دانی به چه کارند؟
دیروز که شد تخته در باغ سفارت
برچیده شد آن دکّۀ جاسوسی و غارت
بر اصل چهارم ز سفارت شد اشارت
که اینها همه دارند درین کار مهارت
ورزیده و آسوده به نخجیر و شکارند
دانی به چه کارند؟
ای ملّت طوفان زده ای مردم ایران
از بهر دو نان چند کشی ذلّت دونان
اندوه درون دل من سوخت مرا جان
بس نیست مگر فتنۀ بیگانه پرستان
بینی به سر هستی خود، گرم قمارند؟
دانی به چه کارند؟
روزی "رمانف" حامی ملیّت ما بود
یک روز "سدان" کعبۀ آمال طلا بود
روزی "مولوتف" از دل ما عقده گشا بود
امروز هم این "اصل چهار" آفت ما بود
پس کی سر این نخ به کف ملّت ما بود
انواع مشاغل درین اصل چهار است
بشنو ز من ای دوست بدین وضع قرار است
شب ها همه بوﺋیدن و بوسیدن یار است
زآن پس همه "چارلستن" و"والس" است وقمار است
روزش همه ور رفتن با کرّه حمار است
زیرا متخصّص همه در فنّ حمارند
دانی به چه کارند؟
دوشیزه " اِ وا" منشی صبحانۀ "وارن" است
دوشیزه "اِما" منشی عصرانۀ "وارن" است
دوشیزه "لدا" سکرتر خانۀ "وارن" است
دوشیزه "علا" ساقی مستانۀ " وارن" است
این ها همه شب تا به سحر بر سر کارند
دانی به چه کارند؟
یک عده عزب تازه خد چهره دمیده
مانند خران ز علفزار رمیده
بر نقشۀ ایران عدد چار کشیده
گوئی که پدر سوخته این ملک خریده
یا خالق این مردم رنجور و نزارند
دانی به چه کارند؟
در اصل چهارم چه بگویم چه خبرهاست
آنجا همه شب تا دل شب معرکه برپاست
اندر بر هریک صنمی مهوش زیباست
یکعدّه ازین نرّه خران مردم "یوتا"ست
یکعدّه ندانم ز چه بومند و دیارند
دانی به چه کارند؟
تنها نه همین اصل چهار است چنین است
آن خانۀ "صلح" رفقا بدتر از این است
آنجا که پر از دخترک ماه جبین است
آنجا که خلاف شرف و مذهب و دین است
آنجا همه شان با همه شان دست بکارند
دانی به چه کارند؟
|