وجدان رهبران
چو زالو روز و شب خونخوار گشتن چو خوکان دمبدم پروار گشتن
سحر برخاستن شب ها غنودن دمادم شمش های زر فزودن
بهاران را رساندن تا زمستان هزاران غنچه بوسیدن به بستان
گر از آن پیشه شد دنیا به کامت ز خون دخت زر لبریز جامت
غلامانت کمر زریّن به پیشت همه بیگانه خویان قوم و خویشت
کنیزانت ببر زرّین قباها ز هریک در برت ناز و اداها
ازین ره هر چه پوئی عیش و کام است چه جای زشت و خوب و ننگ و نام است
ز مطبخ تا به مبرز صبح تا شام ز گلشن تا به گلخن چند صد گام
شیار مغز را پرکردن از پول در گنجینه استادن چنان غول
هزاران جام خالی کردن از خم ز دست ساقی پاریس یا رم
ازین ره مثل خوکان چاق گشتن فدای یار سیمین ساق گشتن
بدین منوال چون عمرت سر آمد جناب جان ستان از در درآمد
تو و آن گنج های بی کرانت ره گور و چنین بارگرانت
ز مرگت شادمان گردند یاران به دل خرّم به ظاهر سوگواران
خوشا وجدان و آن غنج و دلالش نگاه مهربان و بی ملالش
نواز نرگسان و نیم نازش عقیق غنچه های نیم بازش
تبّسم های الهام آفرینش نه اندر هر لبی مثل و قرینش
جمال بی مثال و جان فزایش خجل ماه فلک از مه لقایش
زبان قاصر ز وصف خلق و خویشش نگه عاجز ز درک رنگ و رویش
چو اندر خلوت یاری درآید دو عالم گر غمی دارد سر آید
هر آن دل پر ز رفق و مهربانی است در آن چون میزبان در گل فشانی است
وگر آکنده و پر کین و تار است از آن دل کنده و پا در فرار است
بلی وجدان ز کین پا در گریز است به کین توزان دمادم در ستیز است
عدوی صلبی و دیرینۀ اوست عناد و کینه اش در سینۀ اوست
دلی گر روشن از آن نور گردد هماره خرّم و مسرور گردد
ز دقّ الباب او جان زنده گردد دل از مهر و صفا آکنده گردد
سحرگاهان چه سان گل تازه گردد سحرخیزان بلند آوازه گردد
وجود از نغمۀ این مرغ خوش خوان همه شادی شود چون باغ رضوان
سرای سینه گر زین نغمه خالی است یکی ویرانه اندر قحط سالی است
چه ویرانی که جغدان در هیاهو رطیل و مار و موران درتکاپو
پریشان دودمانی غم ستون اش شکسته پنجۀ بخت و شگون اش
عداوت خانۀ میراث خواران چو باغ گل پس از طوفان و باران
همه دلها پر از کین و عداوت نه در نان اش نمک، شهدش حلاوت
بلی هر نی که خالی ز آن نوا گشت ذلیل و زار و بی برگ و نوا گشت
هر آنکس نالد از بیماری دل بگو ،می کوش در بیداری دل
دل از وجدان کشی بیمار گردد ز قهر او نژند و زار گردد
دل از انوار وجدان شاد گردد ز هر رنج و الم آزاد گردد
دل از وجدان کُشی ها خسته گردد در رحمت به رویش بسته گردد
|