از کوخ تا کاخ
آیا دیده دوران سر سیرها! همان پرورشگاه، سر، شیرها
که سرهای آن از همه سر ترند به درندگی از دَدان برترند!
یکی از سراهای دانش پژوه که شیر ژیان داده چندین گروه
سرائی که مشهود درعالم است سرآمد به قتل بنیآدم است
اساتید آن در علوم و فنون ز کف داده معیار عقل و جنون
هر آن سر که فارغ شود زآن سرای شود غرق آهن ز سر تا بپای
مجهّز به تانک و مسلح به توپ به موشکپرانی ز خاک اروپ
سرائی که سنگ است دلهای آن زند نیش چون خار گلهای آن
در آن جا بشر جانورخو شود ستم کار و خصم و جفاجو شود
سر از جمله دانش سراهاستی! که ابزار مرگاند آنجاستی!
دهد درس بر سینهها تاختن ز یک ضربه صدها سر انداختن
به سرچشمهها زهرها ریختن به سرها سموم بلا بیختن
اگر علم این است و دانش چنین چنان بیشه برچیده باد از زمین!
خوشا عشق سرها به سر داشتن نه عشق یکی بر دل انباشتن
خوشا در ره وصل دل دادگان گذشتن ز وصل نگاری جوان
خوش آنانکه چونین مبارک دلند رها از غم و قید آب و گلاند
ندارند غم جز غمِ دیگران شکوها به غمهای دریا دلان
پس از سالها دانش اندوختن چراغ از هنرها برافروختن
پس از آنهمه بینیازی و ناز سفرهای پر سود دور و دراز
بدان دانش و شهرت و عزّ و جاه نشد فارغ آنی ز رنج سیاه!
پس از سالها کار و تحصیل و رنج رسیده بدان شهرت و جاه و گنج
پس از نیل بر قلۀ افتخار بدان حرمت و عزّت و اعتبار
ز نو باز دامن زده بر کمر هوای سیاهان گرفته به سر
پس از سالها رنج گشته طبیب که درمان کند درد هجر حبیب
حبیبان سیاهان انسان شکار درون درّۀ تیرۀ زنگبار
که گر گوسفندی به چنگ آورند بدو جمله چونان پلنگ آورند
بدرند هر بندبند تنش رسد گوش پاریسیان شیونش
بلی عشق های جنونآفرین از عشاق جان بر کف بیقرین
نه در سیر غم وصل دلدارها نه در کوی دلبر نه پا خارها
خدا خصلتانی که در خیر خلق گرفتند دل از غم حلق و دلق
اروپا تو ای مهد فرزانگان اروپا تو ای غار دیوانگان
کدامی تو با این مجانین خود و پروردگان نهان بین خود
گهی همچو باغ عدن گلشنی گهی مثل بیتالحزن گلخنی
کدامین توئی ای دیار رئوف پر از دیو درنده غار مخوف
گهی چون فرشته همه رأفتی گهی همچو فصل خزان آفتی
اروپا دریغ از // مهربان الا مادر پاک فرزانگان
الا پرورانندۀ پاکها کُخ و پاستور و خصم ناپاکها
کدامین یکی تو اروپاستی که گه خصم ما و گه از ماستی
دریغ از تو با آنهمه پاکها اِبا آنهمه زشت و ناپاکها
تو هم مام زیباترین مردمی همی مام درمان و هم کژدمی
گهی بمبریزی سر کودکان الا مام پر مهر و نامهربان
گهی غرق ادبار و حرمان کنی گهی چارۀ زی و درمان کنی
|