در محکمۀ وجدان
شبی پاپ اعظم ز خوف خدا نخوابید تا صبحدم بی نوا
به چشمان گریان و حالی تباه دو دستانش لرزان به سوی اله
که ای آفرینندۀ خوب و زشت همه هست و بود و همه رشت و هشت
من از هول هنگامۀ رستخیز ندانم چه پاسخ دهم پای میز
چگونه دهم پای میزان جواب ز بی حد گناهان و نز یک صواب
چه گویم به قاضی به گاه سوال چو پرسد ز من از حرام و حلال
چه گویم به وجدان آگاه خویش مرا از چه رو کرده ای ریش ریش
کدامین عمل از تو شد آشکار که راضی شود ز آن عمل کردگار
مگر جانشین مسیحا نه ای ثمر بخش انجیل و لوقا نه ای
به فرمان حق است کار جهان سیاست گذاران و فرماندهان
نبینی که در غرب و شرق زمین گروهی خوش و صد هزاران غمین
نگویی چرا بندگان خدا گروهی به نعمت گروهی گدا
نگویی به پاریس خوبان شهر ندارند آگاهی از حال دهر
بجز می بجز نی ندانند کار شبانگاه مست و سحرگه خمار
چه دانند پاریسیان شرق را در اعماق درماندگی غرب را
چه داند عمو سام-خاور زمین نیابی سری را که نبود غمین
چه داند تاچر یا تاچر مسلکان که جویند مه را پی قرص نان
تو ای پاپ ای نایب آن شبان نبینی که گرگان برد برگان
چرا می نهی فرق بر کودکان یکی غرق نعمت یکی ناتوان
یکی همچو گل شادمان در چمن فروزنده رخ چون عقیق یمن
یکی در اروپا نهان در نعیم یکی آسیا در عذاب جحیم
ندانی که هر گوشه انبارها مهمات حرب است خروارها
ندانی که با آن تن کودکان لت و پار سازند جنگاوران
ندانی که سرمایه داران غرب سر شرق کوبند آلات حرب
ندانی که در کاخ سرخ و سفید در حق پرستی است قفل وکلید
نگویی به سلّاخ مستعمرات بروی جهان بسته راه نجات
مسیحا نفرموده شوم است جنگ بتر از جذام است این شوم ننگ
مسیحا نفرموده جنگاوران عدوی خدائید بر داوران
نگویی چرا سازمان ملل نسوزند سررشته های علل
الا دشمن خلق روی زمین جهان را چرا کرده ای دل غمین
نگویی چرا آن عمو سام را همان می پرستان خودکام را
جهان را چرا عور و عریان کنی ستم دیدگان زار و گریان کنی
که نوباوگانت خرامان شوند همه ناز پرورد دوران شوند
الا پاپ ای جانشین مسیح به کردگار گنگ و به گفتن فصیح
اگر جانشین مسیحا منم ز تقصیرهایم بلرزد تنم
میسحا کجا و من لقمه چین شب و روز در عیش و عشرت قرین
کجا کار او ناز پروردن است که این شیوه و کار و بار من است
من از بینوایان کجا آگهم کجا ره نمایم که خود گمرهم
خدایا الا ارحم الراحمین ز تقصیرها خوار و زارم غمین
ندارم پناهی به جز ذات تو مسیحا و آن پنج آیات تو
|