• رنج باغبــان
  • جدل در ملکوت
  • دهقــــان نـــامه
  • گــــدا نــــامه
  • حماسه ظلمت شکن
  • حمــاسه خاوران
  • حماسـه هیزم شکن
  • لالــه های قافلانکوه
  • امیـــر کبیـــر
  • خـــادم نـــادم
  • چنین گفت بودا
  • آلبرت شوایتزر
  • کلیات بسیج خلخالی

در باب حماسه هیزم شکن

بسیج خلخالی خالق اثر معروف حماسه هیزم شکن است

در سال 1345 این کتاب به عنوان نامزد جایزه ادبی نوبل معرفی می گردد به دلیل اینکه کتاب به زبان فارسی نوشته شده بود در کمیته نوبل مورد بررسی قرار نگرفت ولی دانشگاه تهران که یک مرجع مهم علمی بود این اثر را مستحق دریافت این جایزه دانسته است.

 

استاد عبدالله باقری (فرزانه ‏پور) متولد 1292 در تهران است و یکی از اساتید بنام هنر تذهیب ایران زمین است که تذهیب اثر معروف حماسه هیزم شکن از شاهکارهای او محسوب میشود .

 

استاد محمد تجویدى متولد سال ۱۳۰۳ در تهران، فرزند محمدهادى تجویدى، استاد نقاشى هنرهاى زیبا و از شاگردان کمال ‏الملک نقاش بزرگ قاجار بود.

محمد تجویدى حدود صد و بیست جلد کتاب از دیوان‏ هاى شعراى ایران همچون سعدى، حافظ، بابا طاهر عریان، فردوسى و دیگران را به تصویر کشیده است.

تجویدى تصاویر کتاب حماسه ‏ى هیزم ‏شکن اثر بسیج خلخالى را بهترین اثر خود مى ‏انگارد.

حاضرین در سایت

ما 6 مهمان آنلاین داریم
خانه حماسۀ هیزم شکن خاطرات یک کلبه
خاطرات یک کلبه مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل
مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل
شنبه, 20 آبان 1391 ساعت 06:50

 

خاطرات یک کلبه

 

تیرهای تیرۀ این کلبه شبهای دراز

سالها بشنیده از هیزم شکن راز و نیاز

ثبت گشته یک بیک در سینۀ دیوارها

همچو رنج بردگان در دفتر و طومارها

ای بسا این کلبه در ظلمت بروز آورده شب

ای بسا هیزم شکن را دیده در آغوش تب

مونسی نگرفته در بر جز غم بیچارگان

دلبری نگزیده غیر از نالۀ درماندگان

این ستاد عشق و آزادی است اینجا کلبه نیست

تا ابد باقی است اینجا، کلبه ویران گشتنی است

این عبادتگاه حق و قبلۀ آزادگی است

مشرق الانوار انسانیّت و دلدادگی است

خاطرات کلبۀ هیزم شکن افسانه نیست

داستان سوز شمع و قصّۀ پروانه نیست

جلوه گاه عشق انسانی ترین انسانهاست

مسلخ خونین قربانی ترین قربانهاست

این زیارتگاه قلب مصلحین عالم است

آستانش پاک چون دامان پاک مریم است

از همین کلبه شکسته قفل زندانهای جهل

از همین جا زندگی بر بردگان گردید سهل

از همین جا گشته پیدا فکر لغو بردگی

از هین جا نسخ گشته رسم و راه بندگی

در همین گهواره طفل خردسال ناتوان

برگسسته  تا ابد زنجیر پای بردگان

در همین گهواره نوشیده است شیر عاطفت

جنگ را تبدیل بنموده بصلح و عافیت

در همین گهواره گردیده باو تلقین حق

در همین جا خورده دیوان جدال و خون ورق

از همین جا سر زده خورشید مهر و داد و دین

در همین جا گشته مدفون دیو استبداد و کین

در همین جا شیربانوئی بهنگام سحر

دست برده بر دعا پیش خدای دادگر

تا خدا از بن براندازد نهال جنگ را

نور امنیّت بتابد سینه های جنگ را

ای بسا از چکّه های برف و باران بر سرش

اشک مظلومان مجسّم گشته پیش منظرش

ای بسا با نور کمرنگ چراغ آسمان

مشق فردا را نوشته، درس خود کرده روان