فرمان حمله
ای کرکسان گرسنۀ کوهسارها
وی روبهان بی رمق کشت زارها
ای گرگهای منتهض غفلت شبان
وی ببرهای نعره زن قعر غارها
ای زاغهای قُرزده در کاجهای خشک
وی لک لکان کز زده روی چنارها
ای مورهای منتظر مرگ عنکبوت
وی لاک پشت های کمینگاه مارها
کفتارهای پیر شتابان پی شکار
ای خفته گورکن سر خاک مزارها
فرمان حمله داده خداوندگار جنگ
آواز مرگ میرسد از کارزارها
فردا تمام جانوران را خبر کنید
بیم گرسنگی همه از سر بدر کنید
فردا بشر بپای خود آید بدامتان
آید به پیش پنجه و دندان و کامتان
صحرا عور جامۀ خونین بتن کشد
چون لاله های سرخ که سر بر چمن کشد
خون سیل وار میرود از جویبارها
سیراب میشوند ز خون بیخ خارها
فردا که آفتاب سر از خاور آورد
شیپورزن کلاه خود اندر سر آورد
فردا خدای جنگ سر از بستر آورد
سربازهای حمله سر از سنگر آورد
شمشیرهای زنگ زده در غلاف ها
آمادۀ نبرد شود در مصاف ها
فرمان دهند جنگ شود جنگ تن بتن
صحرا شود پر از جسد عور و بی کفن
از لاشه پر شود همه انبار درّه ها
دیگر چه احتیاج شما را به برّه ها
چشمان نازنین جوانان پیل زور
یکجا شود ذخیرۀ صد سال نسل مور
پروار بازوان بلورین جنگیان
پرورده رانهای دلیران نوجوان
آن گونه های سرخ تر از گونه های سیب
ماند میان معرکه از بوسه بی نصیب
لبهای سرخ فام تر از لوء لوء و عقیق
سرهای پر عواطف انسانی رقیق
آن سینه ها که منبع امید و آرزوست
آن قلبها که در طپش عشق و آبروست
انگشتها که بود گره زن بزلف یار
مضراب زن بروی نواخیز سیم تار
آن دستهای آمده از آستین ناز
آن مغزهای مرکز آمال و عشق و راز
پاهای در گریز بشوق دیار و یار
سرهای در کمند نگاران عشوه کار
آن گیسوان پرخم و پرتاب و پر شکن
دست نسیم بوده زمانیش شانه زن
عریان جنازه های جوانان نامزد
بر روی لاشه ها و جسدهای لا یعد
عکس پسر بسینه پدرهای منتظر
عکس پدر بدیده پسرهای محتضر
جنگاوران منتظر رتبه و مقام
در پردۀ خیال زده نقش های خام
تیرآوران منتظر ختم کارزار
سر رشته دار مخزن انبار خواربار
اینها همه بعرصۀ خونین کارزار
گردند یک بیک همه تاراج و تارو مار
از پا فتاده روی زمین در کنار هم
آنکه شوند یار هم و هم قطار هم
مرگ آشتی دهد همه را در مزار خاک
با سینۀ مشبّک و اندام چاک چاک
اجساد جملگی همه از چشم و حلق وگوش
گردد نصیب معدۀ بی طاقت وحوش
یکجا بکام گرسنۀ گرگان فرو رود
در معده های جانوران زیرو رو شود
ای جانور ز گرسنگی بیم و غم مدار
تا هست بین نوع بشر جنگ و کارزار
سربازخانه ها همه روزی رسان تست
مأمور بر رساندن آلات خوان تست
این پولها که در گرو ساز و برگهاست
خود بهترین وسیلۀ تسریع مرگهاست
هریک گلوله ای که بانبار میرود
از بهر کشتن بشری کار میرود
اجساد و لاشه ها همه در کارزارها
گردد نصیب گرسنه شیران غارها
سعی و تلاش روز وشب زادۀ بشر
باشد برای خدمت درّنده جانور
هر جا که بانگ جنگ و جنون میرسد بگوش
پای در نشاط و شور زند عالم وحوش
آندم که دم ز صلح و صفا میزند بشر
کانون آه و غصّه شود قلب جانور
زیرا که صلح موجب مرگ و فنای اوست
هنگام بی نوائی و قحط و غلای اوست
|