• رنج باغبــان
  • جدل در ملکوت
  • دهقــــان نـــامه
  • گــــدا نــــامه
  • حماسه ظلمت شکن
  • حمــاسه خاوران
  • حماسـه هیزم شکن
  • لالــه های قافلانکوه
  • امیـــر کبیـــر
  • خـــادم نـــادم
  • چنین گفت بودا
  • آلبرت شوایتزر
  • کلیات بسیج خلخالی

در باب حماسه هیزم شکن

بسیج خلخالی خالق اثر معروف حماسه هیزم شکن است

در سال 1345 این کتاب به عنوان نامزد جایزه ادبی نوبل معرفی می گردد به دلیل اینکه کتاب به زبان فارسی نوشته شده بود در کمیته نوبل مورد بررسی قرار نگرفت ولی دانشگاه تهران که یک مرجع مهم علمی بود این اثر را مستحق دریافت این جایزه دانسته است.

 

استاد عبدالله باقری (فرزانه ‏پور) متولد 1292 در تهران است و یکی از اساتید بنام هنر تذهیب ایران زمین است که تذهیب اثر معروف حماسه هیزم شکن از شاهکارهای او محسوب میشود .

 

استاد محمد تجویدى متولد سال ۱۳۰۳ در تهران، فرزند محمدهادى تجویدى، استاد نقاشى هنرهاى زیبا و از شاگردان کمال ‏الملک نقاش بزرگ قاجار بود.

محمد تجویدى حدود صد و بیست جلد کتاب از دیوان‏ هاى شعراى ایران همچون سعدى، حافظ، بابا طاهر عریان، فردوسى و دیگران را به تصویر کشیده است.

تجویدى تصاویر کتاب حماسه ‏ى هیزم ‏شکن اثر بسیج خلخالى را بهترین اثر خود مى ‏انگارد.

حاضرین در سایت

ما 11 مهمان آنلاین داریم
ارمغان مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل
مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل
دوشنبه, 09 اردیبهشت 1392 ساعت 02:57

ارمغان


هله ای سرآمد عاشقان

بمن این حماسۀ جاودان

ز هلاکشان شده ارمغان

که کنم نیاز صفای تو

همه عاشقان برادری

همه تشنگان برابری

همه بوسه میزند ای پری

بدو دست عقده گشای تو

همه دختران حرمسرا

که کشیده اند بسی بلا

همه لب گشوده بیک نوا

بستایش و به ثنای تو

حلقات سلسلۀ جنون

ز دو پای قافلۀ قرون

نگسستی ار به بهای خون

کی گسسته بود سوای تو

تو یکی کنندۀ رنگها

بعدم کشندۀ ننگها

بصفا برندۀ جنگ ها

بدرود بر تو و رای تو

بصفا سرآمد عارفان

بوفا معلّم عاشقان

به بشر بسان تو جان فشان

نه بمطلقیّت و تای تو

همه تارو پود وجود تو

همه جلوه های نمود تو

همه رکوع و سجود تو

همه سرود و نوای تو

ز نسوج صلح و صفا عجین

به خلوص و عشق و وفا  قرین

پی دفع جنگ و جنون و کین

همه دم همیم ولای تو

همه طوطیان شکر دهان

همه بلبلان ترانه خوان

سزد ار شوند بیک زبان

همگی ترانه سرای تو

همه صلحجوی سخنوران

صلحای پاکدل جهان

همه یکدم و همه یکزبان

بزنند پر بهوای تو

نبُد ار که خطّ امان تو

رشحات کلک و بنان تو

بجهان نبود بجان تو

احدی که سلسله واکند

ز فحول اعلم عالمان

ز نفورس اعقل عاقلان

نبُدی بجز تو ز جاهلان

سر و جان به برده فدا کند

ز چه روی نرد قمار خود

همه هرچه دار وندار خود

عوض نثار بیار خود

به سیاه چرده چرا کند

به اراده کام خطر رود

نه بپای بی نیازتر از همه

چو تو اهل رازتر از همه

چه کسی سراغ کجا کند

تو ذبیح صلح و صفاستی

تو رسول مهر و وفاستی

تو شهید راه خداستی

بدرود بر تو خدا کند

بمصاف لشگر رنجها

نشکست پشت تو گنجها

نشد آنکه عشوه و غنجها

بدمی دل از تو جدا کند

مرض درندگی و جنون

ز وحوش ماترک قرون

نبُدی بجز تو یکی بخون

بدمی علاج و دوا کند

سری ار که خاک رهی شود

سر کوی عشق مهی شود

نه شهید رخ سیهی شود

به نگار خویش جفا کند

اگر از سلالۀ عاشقان

رسد عاشقی چو بپای جان

دل و دین و سر همه رایگان

بفدای زلف دوتا کند

تو که از شراب خم عدم

زده ای پیاله دمبدم

که بشر رها شود از ستم

به تو جاودانه ثنا کند