چیست انسان
در کتابی خواندم از قول ارسطوی حکیم
در قیاس خلق ها گوینده حیوانیم ما
ای دریغ از این معلم وی عجب زین داوری
در مغاک دیو تن مستوره جانیم ما
حکم با این قاطعیّت خود خلاف حکمت است
بر چنین فرزانگی ها مات و حیرانیم ما
در وجود کوچک هر آدمی یک عالمی است
بجر مواجیم و در یک قطره پنهانیم ما
فرق های آدم از حیوان نه تنها نطق اوست
صاحب جان و روان و عقل و وجدانیم ما
چارپا از بدو خلقت پای بند آخور است
عازم اعماق ارض و اوج کیهانیم ما
شیرها در بیشه مسجونند و گوران در کویر
کارفرمای حمار و بعل و سرحانیم ما
«خضر» و «حاتم» گو که برچینند خوان آب و نان
کرد خوان دیو تن ناخوانده مهمانیم ما
باز فطرت بال تا اقصای همّت میکشد
بیضۀ عنقا و زیر بال جغدانیم ما
هان مپنداری که مرداریم در مرداب تن
نوح اقیانوس بی پایان عرفانیم ما
آن زمان نازل تر از دامیم و وحشی تر ز دد
کز دواج علم و ایمان عور و عریانیم ما
این نه قول کس که استادش فلاطون گفته اند
پرتو اشراق فیض ذات منّانیم ما
وصله ها را جامه شوی تربیت صابون زده
بینی ار آلوده یا پاکیزه دامانیم ما
در بسیط کفر و ظلمت در بساط شرک و ظلم
شیخ بی جا میزند پی ضد انسانیم ما
تا چه لعبت سازد از ما دست پیر تربیت
«شهد»و «حنظل»«خار» و گل مس یا طلا آنیم ما
گوهر فطرت نهان در لابلای خاک و خل
تربیت معدن شناس و خود چنان کانیم ما
چون کند تا با محیط و تربیت ذات و سرشت
ز امتزاج آن سه نامیزان و میزانیم ما
تا که غواصی کند در عمق دریای وجود
داند آیا پر ز گوهرهای غلطانیم ما
تربیت در چارسوق خیر و شر و نیک و بد
آمر و فرمانروا مجریّ فرمانیم ما
گر براه شر بدراند بخوان بل هم اضلّ
ور نه به نیکی مظهر پاکی و احسانیم ما
گر به لغزشگاه غفلت بی نوا و دردمند
ور به وادی های حکمت به ز لقمانیم ما
تا چه اوبارند سقایم درین مشک تهی
گر نه آب زندگی بر باد انبانیم ما
نقش استاد ازل زیبا و نغز و دلکش است
از معلم پرس علت گر نه شایانیم ما
جهل اگر فرمانروا یوسف نهان در قعر چاه
علم اگر پرتو فشاند ماه کنعانیم ما
سعدیا داروی پیر تربیت فاسد شده
دست بر دامان عیسی زن که نالانیم ما
تربیت ضعف وراثت را کند جبران اگر
طالب اصلاح خویش و فکر جبرانیم ما
ای صبا از ما بگو بر مرشد مشائیان
تا نپنداری عبث گهواره جنبانیم ما
تا معلم کیست، قانون چیست، آموزش کدام
آن سه هر انگیزه ای بخشد به ما، آنیم ما
گر که اسکندر بود قانونگذار و حکمران
تشنه بر خون همچو ببر تیز دندانیم ما
ور که تائیس است الگوی کمال تربیت
مست تر از اژدها و غول و دیوانیم ما
ور به قانون تو ره پوئیم از روی یقین
خود به تنهائی نه حیوان بل که شیطانیم ما
|