سلام بر پوريا
اي درود حق به روح «پُوريا»
آنكه جان بسپرد روي «پُوريا»
از مقام و ثروت و قدرت گذشت!
پنجۀ بازوی خود خواهی شكست!
بر شكست ناتوان راضی نشد!
همچو كودك غرّه بر بازی نشد!
پَهنۀ تاريخ را تسخير كرد
نقش خود بر قلبها تصوير كرد
گوش بر فرمان «مولانا» نمود
درب دل بر روی حكمت وا نمود
نردبان اين جهان ما و منی است
عاقبت اين نردبام افتادنی است
احمق است آنكس كه بالاتر نشست!
استخوانِ پُشتِ او خواهد شكست!
|