قبلۀ دلها
خاوران خود کعبۀ اهل دل است
اهل دل را آخرین سرمنزل است
زادگاه شاعران نغز گوی
داده دنیای هنر را آبروی
امپراطوران اقلیم سُخَن
هر یکی را پُر ز گوهرها دَهن
هر سُخن سالار این بحر هنر
هست اقیانوس لبریز از گوهر
رودکی خُود دُرّ این دریاستی
گرچه خود دریای بی پهناستی
جان فزاید نغمههای چنگ او
مرده بر رقص آید از آهنگ او
آری آری این مسیحا گوهران
از سُخن بخشند جان بر مردگان
سرزمین نوابغ
ای خراسان ای دیار پر فروغ
گنج گاه دانش و فضل و نبوغ
چشم بَد دور ای خداوند جمال
بیقرینه در نبوغ و در کمال
ای سراپا حُسن اعجابآفرین
کُو عروسی چون تو در روی زمین
ای همه خاک تو از ذرات عقل!
وی همه بار و بَرت آیاتِ حق
|