کاروانسالارها چاپ
مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل
شنبه, 13 آبان 1391 ساعت 00:12

 

کاروانسالارها

 

گر نبود این کاروانرا کاروانسالارها

کی بمقصد میرسید از رهزنان این بارها

بار سنگین و گرانسنگ متاع دین و داد

با وجود رهزنان چیره چون جهل و عناد

از میان تیره جنگلها و از نیزارها

تا ببازار تمّدن از درون غارها

گر نمیبودی شبانان پاسبان این گله

کی امان میداشتی از چنگ گرگان دله

گرگ آز و گرگ جهل و گرگ جور و گرگ جنگ

گرگ بیداد و تنازع گرگ استبداد و ننگ

هر بری از داد و دین روئیده در باغ جهان

هست مرهون فداکاری چندین باغبان

ورنه این ویرانه را محصول غیر از چار چیست

زانکه کودک را ابا از کندن اشجار نیست

بی معلّم آدمی چون کودک دیوانه ایست

طبع دیوانه چو بومان طالب ویرانه ایست

یک نگه بر عصر ظلمت شاهد این مدّعاست

کادم بی دانش و دین عین حیوان دو پاست

شیر زور و ببر چنگ و یوز طبع و گرگ خوی

خشمگین و بی سکون و آزمند و کامجوی

هرکسی بیش از کسی از نوع خود خون می مکید

همچو آهو خورده ببر از مرفقش خون می چکید

او بصدر قدر عزّت او باوج عزّ و جاه

رهنمای ای پریشان کاروان در کوره راه

هرکسی بیش از کسی بازوی انسان می شکست

بر فراز تخت استعلاء و عزّت می نشست

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 14 آبان 1391 ساعت 17:51