فریادها چاپ
مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل
یکشنبه, 05 آذر 1391 ساعت 20:00

 

فریادها

 

چند ملیون قطره در هر لحظه اشک از دیدگان

همچو باران میچکید از دیدگان بردگان

چند ملیون آه مظلومانه در هردم زدن

آه مظلومانۀ پیر و جوان و مرد و زن

چند ملیون بانگ خشم آهنگ خون و انقلاب

خشمهای روح محبوس پریشان در عذاب

چند ملیون دست بسته ، پای خسته بی پناه

تیره اختر بردگان بی پناه و بی گناه

چند ملیون جان و لیکن جان بر لب آمده

جان بر لب از عذاب و رنج و از تب آمده

چشم بر راه امید و آرزوها دوخته

در میان دوزخ قانون ننگین سوخته

منجی خود را طلب میداشتند از آسمان

چند ملیون برده در هر لحظه یکدل یکزبان

اینهمه حرمان وجدان سوز و این فریادها

بود در گوش عدالت در صحاری بادها

چند ملیون شیون از آن چند ملیون مرد و زن

بود چون پتک گران بر پیکر هیزم شکن

جان بیدارش نمی آسود یکدم بی خیال

بیخیال این جنایت، این شقاوت، این وبال

این اسارتهای بی پایان قانون سیاه

زین جنایت پیشگی زین خیره رائی زین گناه