سرداران آزادی چاپ
مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل
سه شنبه, 13 تیر 1391 ساعت 19:49

سرداران آزادی

 

سخنور که سردار آزادی است

بشیر مساوات و آبادی است

چو غافل بود از ستم دیدگان

ز مظلوم،  ظالم ببّرد امان

چنان در خلایق اثر میکند

که حکم از قضا  و قدر میکند

هر آنکو ز فرمان بهرام خان

بتابد سر ایدون به تن سر ممان

سرش زیر ساطور سلّاخ نِه

تنش خاک و خاکسترش باد، ده

که او در زمین مظهر قدرت است

اطاعت ز عزمش خود از حکمت است

که او در زمین سایۀ ایزد است

جز این هر که انگاشت دیو و دد است

* * *

بدین مایه فرهنگ روی زمین

به کردار دیوانه خویان قرین

هر آن عزم و آهنگ دیوانگان

به جا ماند از بهر فرزانگان

خود آن رسم و آیین تعلیم گشت

ملازم به تمجید و تعظیم گشت

فلان شب، فلان خان گردن فراز

چه ها کرد در بزم عیش ایاز

مسجّل نموده که کلک قدر

بدینسان نوشته برای بشر

که حکم خداوند و خان توأم است

نصیب مخالف بلا و غم است

مرا حیرت آید ز کار هنر

که در عمق ارواح دارد اثر

گذارد، چرا فرق بین بشر

دو فرزند یک مادر و یک پدر

همه طفل آغوش یک دودمان

همه خلق یک خالق مهربان

چو اصل و تبار نژادش یکیست

تفاوت میان خلائق ز چیست؟!

همه زادۀ آدم اند  و زنش

یکی خوشه از کشت وز خرمن اش

بسی گفته ها مانده از باستان

به شیوا سخن های پر داستان

تو گوئی که نیروی ارباب و خان

نشسته پس پرده ها در نهان

که نبض زبان و هنر دست اوست

رها تیر اندیشه در شست اوست

هر آن قصدشان بوده آن گفته اند

گهر ها از آن داده ها سُفته اند

* * *

نگر بر سخن های عهد قدیم

به چشم خِرَد بین الا ای حکیم

هرآن عزم خان بوده اندر نهان

همان گشته از طبع شاعر عیان

به دهقان لقب داده خربندگی

زهی شرم از این طرفه شرمندگی

سر خوان ارباب ها لقمه چین

ز اشک یتیمان به کف ساتکین

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 27 آذر 1391 ساعت 00:36