|
پنجشنبه, 15 تیر 1391 ساعت 23:18 |
|
خود نکوهی
الا مست پیمانۀ تاکها ز مستی گریبان زده چاکها
به جادوی ساقی خود باخته پی آز و شهوت فرس تاخته
هر آنکس که شد مست جام الست دگر ساغر دل نخواهد شکست
که ساغرشکنهای هنگامهساز ز مستی تاکاند گردن فراز
تو ای رهسپار دیار عدم بنه جای پای نکویان قدم
که از بدنهادان جهان درهم است فلک غرق در شیون و ماتم است
دو روزی که در این سرا سَر کُنی مبادا ز غم دیدهای تَر کُنی
که صیاد و صید اندرین پهن دشت هزاران گذشت و یکی برنگشت
دو در بسته معمار بر این سرای ز یک در برون رو ز یک در درآی
ازین آمدن وین شدن چیست سود! کفی آب از رود و از هیمه دود؟
|
آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 03 اردیبهشت 1392 ساعت 06:12 |