بیم موج چاپ
مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل
پنجشنبه, 26 بهمن 1391 ساعت 21:49

 

بیم موج


سخن دریاست، دریادل سخنور

معانی در تک دریا چو گوهر

به وصف آن دیار مرد پرور

فرو ماند به گل طبع سخنور

بسان کودک دریا ندیده

ز بیم موج ، دل در بر طپیده

ز حیرت دم فرو بسته ز گفتار

که طوفانهاست در دریا پدیدار

« نظامی » آن سخن پرداز نامی

بدان دستانگری و خوش کلامی

مگر گام اندرین میدان گذارد

نبوغ اندر چنین سودا گمارد

که وصف عشق کار بیدلانست

درین بازار کالا نقد جانست

بباید خامه از مژگان خونبار

بتصویر جمال و طلعت یار

که من خود طفل ابجد خوان عشقم

کماندار و یل میدان عشقم

یکی طبعی بباید عرش پیمای

نهد تا بر ره دلدادگان پای

ستیغ کوه ها ، جای عقابست

نه آن صعوه، که اندر لانه خوابست

سخن دریاست، دریادل سخنور

معانی در تک دریا، چو گوهر

سخن را پایگه بر عرش اعلاست

سخنور، چون عقاب عرش پیماست

کسی گر فتح این اقلیم جوید

بپای سر اگر این ره نپوید

نگردد قرنها او را مسخّر

بلوح قلب ها لوحش مصوّر